خیمه ای در صحرای خیال |
گاهی ما کویریم و خدا باران، خدا بر ما می بارد گاهی اما ما باغیم و خدا برف خدا بر ما می بارد آرام و بی صدا خاک باغ، نرم است و پذیرا خدا بر آن می نشیند و ذره ذره در آن نفوذ می کند بی هیچ غوغایی، بی هیچ هیاهو و کم کم در آن پایین در عمق پنهان روح سفره های روشن آب پهن می شود اما ما خاموشیم و دیگر کسی نمی داند که خدا بر ما باریده است هرچند که باز عاشقیم و نام آن سفره های روشن آب نیز عشق است...
[ سه شنبه 91/5/31 ] [ 9:9 صبح ] [ صدرا ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |