سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خیمه ای در صحرای خیال

این جا همه چی زود کهنه و فرسوده می شه!
زن ها از همه چی زودتر !!
این جا همه چی زود سخت و زمخت و خشک می شه!
مردها از همه چی زودتر!!


[ پنج شنبه 91/6/30 ] [ 12:0 صبح ] [ صدرا ] [ نظر ]

چه بسیار دل هائی که می پرستند و نیکی می ورزند ، ولی پرستش و تقوا و نیکی در آن ها زشت و آلوده است.
و چه دل ها که عشق می ورزند و گناه می کنند و خطا .
اما ، هوس و گناه و خطا نیز در آن ها زیبا و زلال است ...


[ شنبه 91/6/25 ] [ 12:0 صبح ] [ صدرا ] [ نظر ]

[ دوشنبه 91/6/20 ] [ 12:0 صبح ] [ صدرا ] [ نظر ]

گاهی باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید

نه برای این که دیگران را از خودت دور کنی

بلکه برای این که ببینی

برای چه کسانی اهمیت داری ...

که این دیوار را بشکنند


[ چهارشنبه 91/6/15 ] [ 12:0 صبح ] [ صدرا ] [ نظر ]

آدمهای ساده را دوست دارم
همان ها که بدی هیچ کس را باور ندارند
همان ها که برای همه لبخند دارند
همان ها که همیشه هستند
......برای همه هستند ...
...آدمهای ساده را
باید مثل یک تابلوی نقاشی
ساعتها تماشا کرد؛
عمرشان کوتاه است
بس که هر کسی از راه می رسد

یا ازشان سوء استفاده می کند یا
زمینشان میزند
یا درس ساده نبودن بهشان می دهد !
.
.
.
آدم های ساده را دوست دارم
بوی ناب " آدم" می دهند

[ جمعه 91/6/10 ] [ 12:0 صبح ] [ صدرا ] [ نظر ]

گاهی ما کویریم و خدا باران، خدا بر ما می بارد
یکریز و بی امان
اما کویر خشک است
اما کویر، سفت است
بارش خدا بر آن فرو نمی رود
انبوه می شود و راه می افتد و سیل به پا می کند
پر هیاهو و پر غوغا
و همه می فهمند که خدا بر ما باریده است
زیرا عاشق می شویم و نام این سیل به را افتاده،
عشق است


گاهی اما ما باغیم و خدا برف
خدا بر ما می بارد
آرام و بی صدا
خاک باغ، نرم است و پذیرا
خدا بر آن می نشیند و ذره ذره در آن نفوذ می کند
بی هیچ غوغایی، بی هیچ هیاهو
و کم کم در آن پایین در عمق پنهان روح
سفره های روشن آب پهن می شود
اما ما خاموشیم و دیگر کسی نمی داند که خدا بر ما باریده است
هرچند که باز عاشقیم و نام آن سفره های روشن آب نیز
عشق است...

 


[ سه شنبه 91/5/31 ] [ 9:9 صبح ] [ صدرا ] [ نظر ]

دقایقی در زندگی هستند که دلت برای کسی آنقدر تنگ می شود ...
گویی می خواهی او را از رویا هایت بیرون بکشی و در دنیای واقعی بغلش کنی ...ولی... جرأتش را نداری

معذرت خواهی همیشه به این معنا نیست که تو اشتباه کردی و حق با یکی دیگه است.
معذرت خواهی یعنی اون رابطه بیشتر از غرورت برات ارزش داره


[ دوشنبه 91/5/30 ] [ 12:0 صبح ] [ صدرا ] [ نظر ]

باز زمین در انتهای مدار خود به ابتدا رسید و من آخرین نقطه ی انتظار را گذاشتم  ...
جریمه ی یک سال و 170 روز دیرکرد؛ 35 سال تاوان بود . اگر کمی صبر کرده بودی ؛ با هم می آمدیم شاید روزگار جور دیگری رقم می خورد . شاید
هم اگر من عجله کرده بودم ... نمی دانم تو عجله کردی یا من دیر آمدم ؟
این همه عجله آن هم درآن گرما برای چه بود ؟
من و  تو با هم معتدلیم ... تو در اوج دماسنج و من در قعر آنم ... شاید به همین دلیل هوای من و تو همیشه دلچسب و لطیف است .

هر بار 365 روز به طول می انجامد تا به جشنی دعوت شوم که همیشه  آرزوی حضور در آن را دارم .
365 روز و روزی 1347 بار دوباره دورت می گردم .اگر حسابگری حسابش کن !
باورم نمی شود که به جشنی دعوت شده ام که ذرات وجودم ثانیه ثانیه انتظارش را کشیده است .به ضیافتی که با مهمانی الهی متقارن شده و هدیه ای الهی می طلبد .
تو بگو ؛ به هدیه ای الهی ؛ چه می شود هدیه کرد جز یک عشق پاک ؟ جز یک قلب بی آلایش که مملو از دوست داشتن است .
نمی خواهم دوباره فرصت  از کف بدهم و 12 ماه پریشان ندیدن روی کامل ماه شوم ... دل به دریا می زنم و این بار می آیم تا در جشن و پایکوبی میلادت شرکت کنم .
دلم به تک و تاب می افتد! آینه را صدا می کنم ! نه آب را ...می خواهم مهیای رفتن شوم ، می خواهم بهترین باشم ... می خواهم شیرین فرهاد باشم .
آینه ها دروغ نمی گویند ، آب نیز هم ... پس با آینه و آب و گلاب همراه می شوم .
ململی از آبی آسمان بر تن می کنم وسایه ای از گرده های گل  یاس ، بر پلک هایم می کشم .
داغ شقایق های وحشی لب هایم را سرخ می کند؛ هر چه باشد آن ها مرا می فهمند و از من پیشترند .
گونه هایم از شرم خیال دیدنت ، گل می اندازد و گل های مریم ، تنم را معطر می کنند .
اکنون برای حضور در میهمانی ات آماده ام ، مهیای دیدنت ، میزبانی نگاهت ...

با اشتیاق از جا برخاستم ، نتوانستم ! به پاهایم که نگاه کردم دیدم به جایی زنجیر شده اند ... به غل و زنجیرهای هفتاد منی  هفت مانع نگریستم  ، پایکوبی از سرم که هیچ ، ازپاهایم  هم پرید. باید نروم ... باید بمانم...
 امسال نیز چون هر سال باید بی من برقصی !   
من هم به ناچار همین جا می نشینم و از دور میلاد زیباترین مولود عشق را نظاره می کنم .
رفتن ، نگاه کردن ، بوییدن ، بوسیدن بر من حرام شده ! نمی دانم خدا حرامی زیباتر از این خلق کرده است ؟!...

از دور نگاهت می کنم . آن گاه که همه برایت کف می زنند من هم دست هایم را محکم به هم می کوبم و تا کسی صدای افتادن تشت رسوایی ام را از بام خانه ات نشنود .
زمانی که شمع ها را خاموش می کنی برایت آرزوی سلامتی و پایداری  می کنم .
وقتی تو را می بوسند... !!! نه ... نه انتظار نداشته باش ؛ طاقت بیاورم ... پرده ی اشک را پایین می کشم تا چیزی نبینم . آن گاه به خیال نگاهی دزدکی و لبخندی محو در چهره ات ؛ چشم هایم را می بندم تا با یک تیر دو نشان زده باشم .

ترجیح می دهم خاک در چشمانم فرو رود و آن حقیقت تلخ را نبینم ...
می خواهم با همان چشمان بسته در توهمی سبز با خیالت هم آغوش شوم ...با تو در رویای با تو بودن ... و بگویم عزیزم تولدت هزاران بار مبارک ...


[ جمعه 91/5/20 ] [ 12:0 صبح ] [ صدرا ] [ نظر ]

از 3 نفر هرگز متنفر نباش :
فروردینی ها ، مهری‌ ها ، اسفندی ها
چـون بهتـرین ها هستند...

سه نفر را هرگز نرنجون :

اردیبهشتی ها ، تیری ها ، دی ماهی ها

چـون صادق هستند...

سه نفر رو هیچوقت نذار از زندگیت بیرون برن :
شهریوری‌ ها ، آذری‌ ها ، آبانی ها
چـون به درد دلت گوش میدهند...

سه نفر رو هرگز از دست نده :

مردادی ها ، خردادی ها ، بهمنی ها
چـون دوست واقعی هستند...

****************************************************


بعضی از آدم ها فقط یک دهان بزرگند.همه وجودشان همان دهان بزرگ است.بدون کله ای برای فکر کردن و گوشی برای شنیدن،تنها مدام حرف می زنند.

بعضی ها هم هیچی نیستند،به غیر از دو تا گوش.از این بعضی ها، بعضی ها هستند که با هر دو تا گوشی که همه وجودشان است، فقط می شنوند.آماده اندکه هر کس چیز گفت، بشنوند و سر
تکان بدهند.

بعضی دیگر هم هستند که با یک گوش می شنوند و از یک گوش می دهند بیرون ! همان حکایت یک گوش در و یک گوش دروازه اند!

به هر حال، هیچ کدامشان به این درد نمی خورند که یک روز با آنها تا ته یک کوچه باریک و خلوت قدم بزنی و دو کلمه حرف حساب بگویی و دو کلمه حرف صواب بشنوی.

هیچ کدامشان به این درد نمی خورند که یک صبح برفی یا یک غروب سپید و نارنجی ، دو تا لیوان چای بریزی و کنارشان بنشینی و گل بگویی و گل بشنوی.

کسی باید باشد که هم شنیدن بلد باشد و هم حرف زدن.

با این جور آدم هاست که درد دل کردن می چسبد.


[ پنج شنبه 91/5/12 ] [ 11:4 عصر ] [ صدرا ] [ نظر ]

سنگینی باری که خداوند بر روی دوش ما می گذارد آنقدر نیست که کمرمان را خرد کند، آنقدر است که ما را برای دعا کردن به زانو در آورد.

 

از فریب انسان ها دلگیر نشو ؛ اینان روی زمینی زندگی می کنند که روزی یک بار خودش را دور می زند ...! ( کوروش کبیر)

 

گاهی چقدر سخت است، تشخیص این که: منطق بر احساس ارجحیت دارد، یا احساس بر منطق !


[ سه شنبه 91/5/10 ] [ 8:54 صبح ] [ صدرا ] [ نظر ]
........ مطالب قدیمی‌تر >>

.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

انسان هم میتواند دایره باشد و هم خط راست. انتخاب با خودتان هست : تا ابد دور خودتان بچرخید یا تا بینهایت ادامه بدهید
آخرین مطالب
برچسب‌ ها
امکانات وب